//شعر های زیبا درباره کربلا//
.
رفتند کربلا و مرا جا گذاشتند
روی دلم دوباره همه پا گذاشتند
تنها دلم به کرب و بلایی شدن خوش است
گیرم مرا ز قافله تنها گذاشتند
این بار هم ز قافله جا ماندم ای دریغ
خوبان چه شد بحال خودم وا گذاشتند
دنبال آفتابِ سرِ نیزه گم شدم
حالا دل مرا به تماشا گذاشتند
با دل مرا به کرب و بلا می برد حسین
سهم مرا به عهده مولا گذاشتند
حالا اگر لیاقت آنجا نداشتم
یک کربلا برای من اینجا گذاشتند
آری مرا که خادم هیئت نوشته اند
دربست وقف زینب کبری گذاشتند
بر دیده اَبر مقتل مولا چکیده است
بر سینه مِهر حضرت زهرا گذاشتند
بر دل جمال حضرت مولا کشیده اند
بر جان وصال آل عبا را گذاشتند
آنانکه می روند سوی هیئت حسین
انگار دل به جنّت اعلا گذاشتند
این ساده نیست، دل حرم الله می شود
این را به دل در عالم بالا گذاشتند
هرکس که اهل چله نشینیِ کربلاست
یک اربعین در عالم معنا گذاشتند
می خواستم شهید ره کربلا شوم
این وعده را دوباره به فردا گذاشتند
.
(((شعر شماره۲)))
.
.
از دهِ آباد ما ویرانه میماند به جا
آخرش از نام ما افسانه میماند به جا
هرکسی فانی نشد در عشق باقی هم نشد
در میان سوختن پروانه میماند به جا
فیض ما از روضه ات از روضه خانه کمتر است
ما نمی مانیم اما خانه میماند به جا
آنقدرها آمدند و آنقدرها میروند
سالهای سال این میخانه میماند به جا
خانه ی قبر من این ویرانه را آباد کن
ورنه از این خانه ها ویرانه میماند به جا
بعد مردن خاک ما را وقف این میخانه کن
لااقل از خاک ما پیمانه میماند به جا
نام نه تصویر نه هر آنچه که داریم نه
از من و تو ناله ی مستانه میماند به جا
هرکجا رفتیم صحبت از رسول ترک شد
بیشتر از عاقلان دیوانه میماند به جا
نیستم سرگرم سجاده خودم فهمیده ام
آخرش خدمت درِ این خانه میماند به جا
آنکه میماند در این خانه در آخر فاطمه ست
میرود مهمان و صاحبخانه میماند به جا
(((شعر شماره۳)))
گل خوش رنگ و بوی من حسین است
بهشت آرزوی من حسین است
مزن دم پیش من از لاله رویان
که یار لاله روی من حسین است
من آن مداح مست سینه چاکم
که ممدوح نکوی من حسین است
همه در گفتگوی این و آنند
ولیکن گفتگوی من حسین است
سخن بی پرده می گویم زمستی
می و جام و سبوی من حسین است
چو مرغ حق که از حق میزند دم
طنین های و هوی من حسین است
از آن بر تربتش سایم جبین را
که عز و آبروی من حسین است
احد گوئی از آن باشد شعارم
که پیر و نکته گوی من حسین است
۶ ||| ۱
حتما